نامجو وسط کنسرتش میخواست بگه: " حال، تمامم از آنِ تو بادا " ولی بعد از گفتن " حال، تمامم " گریه میفته و نمیتونه ادامه بده.اونجا همه ی دلتنگیش برای آرزو خسروی، برای گروه ماد برای مادرش برای برادرش ک از رفیق بهتر بود براش همه و همه رو میشد درک کرد . کتاب دراب مخدوشش چیزای زیادی ازش گفته متن شعر: حال، تمامم، از آنِ تو بادا گرچه ندارم، خانه در اینجا، خانه در آنجا سر كه ندارم كه تشت بيارى، كه سر دهمت سر / با توام، ايرانه خانم زيبا با توام، ايرانه خانم زيبا
من بیشتر شبا خوابای ترسناک میبینم و تو خواب واقعا چندبار پشمام میریزه :)))) ولی دیشب خواب دیدم رفتم دبی! (حتما بخاطر این بوده ک دیشب با دوستم ک بودم تو ماشینش، داشت راجب رفتنش به آلمان حرف میزد و من خیلی حسرت خوردم و بش فکر کردم ک ببین این کصخلی ک تو مدرسه میرفتی خونشون بش درس بدی ک 10 بگیره الان از طریق مدرکش میخواد بره آلمان) آره خلاصه خواب دیدم دبی ام و کلی خر ذوق بودم. یه استرس کوچیک هم داشتم ازین ک دیپورتم کنن نمیدونم چرا :))
درباره این سایت